دانشمند کیست؟ ـ : آنکه از حرامها دوری کند . [امام علی علیه السلام ـ هنگامی که از او پرسیده شد]

این سر دار خیبر قلعه قلب مرا نیز فتح کرده است

 
 
خورشت ماست(پنج شنبه 87 آبان 30 ساعت 12:16 عصر )

معمولا چند روز یکبار روزه بود . وقتی هم که روزه نبود ،

 غذای سرکارش نان و پنیر و کشمش یا گردو بود .

 شب هایی هم که تا صبح  پشت میز مونتاژ بود ،

یک مشت کشمش همراهش بود. به قول بچه ها، اوضاع کشمشی بود .

یکبار در مسیر اهواز، برای صرف نهار به یک رستوران رفتیم . سید که آمد ،      لیست غذا ها را دادیم دستش . مدتی لیست را بالا و پایین کرد

و دست آخر دستش را  گذاشت کنار « ماست ».


» محمدکاظم ولی الهی
»» نظرات دیگران ( نظر)

 
اقاسید اهل قلم(پنج شنبه 87 آبان 30 ساعت 12:14 عصر )

        از همسر شهید

 به من گفتند :

        «مرتضی زخمی شده است.»

          بچه ها را با آرامش بیدار کردم و به مدرسه فرستادم .

        فکر کردم :خوب پایش قطع شده، اما هنوز که می تواند فکر کند  و

     بنویسد و حرف بزند . بچه ها که رفتند ،

     پدر و مادرم آرام سر حرف را باز کردند و 

     من با خبر شدم که دیگر مرتضی را ندارم .

     یک دفعه احساس کردم که مرتضی چقدر «هست».

     جایی که در آن بودم ، انگار زیرورو شد. گویی در دنیای دیگری بودم .

    همه چیز محو شد .هیچ چیز نبود ولی مرتضی بود . مرتضی می گوید :

    « شهدا از دست نمی روند ، بلکه به دست می آیند .»

    آن موقع حس کردم که من بار دیگر مرتضی را به دست آوردم .

    بچه ها که برگشتند بهشان گفتم :

«  بچه ها ، بابا هست ولی ما او را نمی بینیم ».


» محمدکاظم ولی الهی
»» نظرات دیگران ( نظر)

 
آقا سید(پنج شنبه 87 آبان 30 ساعت 12:11 عصر )
سید شهیدان اهل قلم
    آماده می شدیم برای تشییع که ناگهان آقا تشریف آوردند . فاتحه ای خواندند و  فرمودند: « از قول من به خانواده شهیدآوینی ، تسلیت بگویید ، هر چند خود بزرگترین داغدار این مصیبت هستم ».

» محمدکاظم ولی الهی
»» نظرات دیگران ( نظر)





بازدیدهای امروز: 3  بازدید

بازدیدهای دیروز:0  بازدید

مجموع بازدیدها: 7706  بازدید


» فهرست موضوعی یادداشت ها «
» آرشیو یادداشت ها «
» موسیقی وبلاگ ? «
» اشتراک در خبرنامه «